جدول جو
جدول جو

معنی پس شام - جستجوی لغت در جدول جو

پس شام
(پَ)
بمعنی سحور باشد و آن طعامی است که در ایام رمضان نزدیک به صبح خورند. (برهان قاطع). طعام سحری که بتازی سحور گویند. (فرهنگ رشیدی). چیزی که روزه گیران پیش از بامداد خورند
لغت نامه دهخدا
پس شام
چیزی که روزه گیران پیش از بامداد خورند طعام سحری سحور
تصویری از پس شام
تصویر پس شام
فرهنگ لغت هوشیار
پس شام
سحری، غذای سحر
تصویری از پس شام
تصویر پس شام
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشام
تصویر پشام
هر چیز تیره رنگ، تیره فام
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
هر چیز تیره رنگ را گویند. (برهان قاطع). تیره فام. سیه چرده
لغت نامه دهخدا
(اَ عا)
حادّ. رانندۀ شتر
لغت نامه دهخدا
(عِم م)
موضع و دهی است میان حلب و انطاکیه، و عکاشه بن عبدالصمد عمی ضریر شاعر، بدانجا منسوب است. (از تاج العروس) (از منتهی الارب). ابن بطلان بغدادی (متوفی در سال 444 هجری قمری در انطاکیه) این شهر را دیده است و آن را چنین توصیف میکند: بلده ای است ازآن روم، بین حلب و انطاکیه. چشمۀ آبی دارد که از آن صید ماهی میشود و آسیایی بر آن میگردد. خوک و زنان بدکاره و خمر بسیار دارد و زنا در آنجا امر رایجی است. این بلده دارای چهار کنیسه و یک جامع است که مخفیانه در آن اذان میگویند... رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لایپزیک ص 296 شود
لغت نامه دهخدا
(یِ شِ شُ)
پاپ مسیحی از سال 1775 تا سال 1799 میلادی وی نخست دست باصلاحاتی زد، اما بر اثر اختلافی که با امپراطور آلمان و جمهوری فرانسه یافت واستقامتی که در برابر دیرکتوار کرد بدست ژنرال برتیه توقیف شد. و بناپارت قسمتی از کشور وی و شهر رم راضبط کرد و او سرگردان به فرانسه رفت و آنجا بمرد
لغت نامه دهخدا
(حِسْ سِ م مَ)
شم. بویائی. قوه ای که بدان تمییز روایح کنند. وآن یکی از حواس خمسۀ ظاهره است. رجوع به حس شود
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + شام، بی غذای شب: سر بی شام زمین گذاردن، شب هنگام گرسنه خفتن، رجوع به شام (ترکیب بی شام خفتن) شود
لغت نامه دهخدا
(پَ سِ)
پشت پای یا شاید بمعنی تیپا و اردنگ: در جمله نزدیک آمد که این هراس فکرت و ضجرت بر من مستولی گرداند وبه یک پس پای در موج ضلالت افکند. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پری که در عقب شهپر است. خافیه
لغت نامه دهخدا
(پَ)
جانب پسین ران. گوشت پسین ران
لغت نامه دهخدا
تصویری از پشام
تصویر پشام
هر چیز تیره رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حس شامه
تصویر حس شامه
شم بویائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حس ششم
تصویر حس ششم
پولاب ششم بینش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شرم
تصویر پر شرم
پر آزرم پر حیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس بال
تصویر پس بال
پرهایی که پس از شهپر روییده است خافیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس ران
تصویر پس ران
((پَ))
پس راننده، راننده شتر، حاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشام
تصویر پشام
((پَ))
هر چیز تیره رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس از
تصویر پس از
بعد از
فرهنگ واژه فارسی سره
خوراکی و تنقلات پس از شام
فرهنگ گویش مازندرانی
عقب نشینی یا بالا آمدن آب، برگش آب براثر موانع و یا خار و
فرهنگ گویش مازندرانی
جواب، پاسخ پیغام، پیام بعد از پیغام
فرهنگ گویش مازندرانی
پجر، آب غوره ی آمیخته با تفاله که برای خلوص و پاکی آنرا از صافی
فرهنگ گویش مازندرانی
دستگاه بافندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
دسر غذا و تنقلی که پس از شام صرف شود
فرهنگ گویش مازندرانی
غیبت کردن، سخن چینی
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم بد بو ومتعفن، کسی که از پس مانده ی غذای دیگران تناول
فرهنگ گویش مازندرانی
بالای پاشنه ی پا تا زانو
فرهنگ گویش مازندرانی
به پشت رفتن، پس رفتن، گام نهادن به پشت سر
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت پاشنه
فرهنگ گویش مازندرانی
پرش به سوی عقب
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از گلیجان قشلاقی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو یا بزی که شاخش به سمت جلو و در حالت افقی قرار گرفته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی